• 1395/07/01 - 15:29
  • - تعداد بازدید: 780
  • - تعداد بازدیدکننده: 18
  • زمان مطالعه : 3 دقیقه

هفته دفاع مقدس گرامی باد

.

2.jpg

 


 


سلام بر عشق ، سلام بر همدم و همراز عشق یعنی شهید و شهادت


قصه عشق را باید با غروب بود تا دانست و با هوای ابری پاییزان و با مرغی که به ناچار پشت میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند. ماجرای غم انگیز ما را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید و با لبخندهایی پیوند خورده با اشک و در آه سوزان شنهای داغ دیده ... باز دلم هوای شلمچه کرده است


باز از فرسنگها راه بوی عطر خاکریزهایش مستم می کند . باور کنید خودم هم دیگر خسته شده ام . همین که می آیم نفسی بگیرم و با شهر بسازم ، همین که می آیم آرام آرام با زندگی روزمره دست اخوت دهم ، نمی دانم چه می شود که درست هنگام هنگامه ، آنجا که می روم تا فتحی دیگر در بودنم را رقم بزنم ، به سراغم می آیند .


خدایا چاره ای ... درمانی ... راهی ... خودم هم خوب می دانم که یک بیابان و چند خاکریز و یک غروب نمی تواند اینچنین هستی ام را به بازی بگیرد . که بیابان بسیار است و خاکریز مشتی خاک و غروب کالایی که همه جا یافت می شود ... آری


آری ! آنچه عنان وجودم را در کف دارد ، ارواح بلندی است که از مشتی خاک ، شلمچه ساخته اند . قربان آن ستونی که نیمه های شب پیچ و خم خاکریزها را به آرامش حرکت ابرها طی می کرد . قربان آن اشکی که در پرتو منورهای عشق با لبخند ، عقد اخوت می خواند


قربان آن انگشتی که وقتی برماشه بوسه می زد ، تمام کائنات بر آن بوسه می زدند . قربان آن نمازی که در سنگر شروع می شد و در بهشت به اتمام می رسید . ای مردم ! به حرم پاک امام قسم ، وقتی « بخشی » در کنج خاکریزی آرام گرفته بود ، تا ساعتها نمی دانستم که خواب است یا شهید گشته ، وقتی می گویم بخشی ، شما قلم بردارید و هر آنچه از خوبی می دانید بنویسید،   آنگاه چهره معصومش بر صفحه ظاهر می شود


ای شهیدان ! گمان می کردیم گذشت زمان ، هوای سرزمین پاکتان را از ذهنمان خواهد زدود . اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان می کند . ای مردم ! وقتی( برقه ای) تیر خورد ، تا لحظه آخر می خندید .. به خدا قسم می خندید . . من با همین چشمانم دیدم


وقتی می گویم( برقه ای) شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضی الدین برقه ای را برایش بپوشانید . ای مسلمانان ! به خداوندی خدا قسم((لطفیان)) در آخرین کلماتش با بچه ها شوخی می کرد.بروید از شلمچه بپرسید و وقتی می گویم لطیفیان ، شما جدیت و مردانگی را بگیرید و برایش اندام بسازید.


ای شهیدان! هنوز هم که هنوز است ، هر آب خنکی که می نوشیم ، به یاد لبهای خشکیده تان در شلمچه ، اشک می ریزیم. هنوز هم که هنوز است ، هر وقت غذا می خوریم پیش از آن با خاطره های شیرین شما دعای سفره می خوانیم


هنوز هم که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودیم . خوشحالم که هنوز با کسانی رفت و آمد دارم که چون خودم داغ دیده و تنهایند . خوشحالم که هنوز وقتی غروب می شود ، هر جا که باشم مرغ خیالم پر می گیرد و بر بام احساس می نشیند و به یاد سنگرهای خون آلود برای دلم نغمه سرایی می کند


ای مردم ! ما همه خواهیم رفت . شما می مانید و راه ...


تو را به جان امام نگذارید یاد امام و جبهه ها از دلها زدوده شود


                                                                                                                                  منبع: سایت شهید آوینی


 

  • گروه خبری : شبکه جغتای
  • کد خبر : 4954
  • لینک کوتاه : https://medsab.ac.ir/ZUT7
کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

آدرس دانشگاه

سبزوار، خیابان اسدآبادی، سازمان مرکزی دانشگاه علوم پزشکی

شماره تماس

051-44011000

کدپستی

9613873137

پست الکترونیک

info@medsab.ac.ir

سامانه پیامکی

500044011078

بازدید این صفحه: 15
بازدید امروز: 1415
کل بازدید: 1398361
بازدید کنندگان آنلاین: 7
آخرین بروزرسانی: 1404/08/26 15:01