دسترسی سریع
يکشنبه ٠٤ آذر ١٤٠٣


 چاپ    ارسال به دوست

 

 

تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد.


قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

أحَبَّ اللَّهُ مَن أحَبَّ حُسَيناً

رسول خدا (ص) فرمودند: هر كه حسين را دوست بدارد خداوند دوستدار اوست


امام حسین (ع) و قیامش در آینه اندیشه ها


پدید آورنده : عسکری اسلامپور کریمی

اشاره

شخصیت، سیره و نهضت زندگی آفرین سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) همواره از سوی اندیشمندان مورد دقت و بررسی و نقادی قرار گرفته است. هزاران مقاله و صدها کتاب از طرف صاحبان اندیشه و قلم و بیان از همه ملل و نحل به رشته تحریر درآمده است.

جاذبه شخصیت سیمای درخشان حسین بن علی(ع) نظر بسیاری از اهل اندیشه را به خود معطوف کرده است. در میان متفکّران، کسانی به بلندای شخصیت آن امام همام اشاره کرده اند که حتّی کمترین سنخیّت با حضرت ندارند و برخی از آنان حتّی از مخالفان او به حساب می آیند، امّا در عین حال او را ستوده اند.

در این نوشتار مختصر، سخنان تعدادی از بزرگان و متفکّران جهان را دراین باره می خوانید.

ابن ابی الحدید این دانشمند نامدار اهل سنت، می نویسد:

سالار پرشکوه شکست ناپذیران روزگار و قهرمان کسانی که در برابر ذلّت و تحقیر سر فرود نیاورده، و به عصرها و نسل ها درس جوانمردی و شرافت و مرگ پر افتخار را زیر سایه شمشیرهای آخته داد، و آن را بر سازش با بیداد و فریب برگزید، پدر یکتاپرستان گیتی، حسین(ع)، فرزند رشید علی(ع) است. استبدادگران اموی به آن شخصیت تسخیرناپذیر و یارانش امان دادند، امّا او بدان دلیل که نمی خواست در برابر ذلّت و بیداد سر خم کند، و نیز بیم آن داشت که اگر با پذیرش امان نامه کشته هم نشود، ذلّت بر او و دیگر آزادمنشان رهرو راهش از سوی عبید و دیگر خودکامگان سیاه کار و حقیر تحمیل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگی ذلیلانه برگزید.(1)

علامه محمد اقبال لاهوری

علامه اقبال، اندیشمند، عارف و شاعر پرآوازه پاکستانی، و از مفاخر و اندیشمندان اهل سنت در قرون معاصر است.

از میان رهبران اهل سنت، این مصلح بزرگ اسلامی، بیش از دیگران به اهمیت زنده نگه داشتن محرم و عزاداری امام حسین اهتمام ورزید و این موضوع را با قلم و شعر مورد تأکید قرار داد. او در جای جای دیوان شعرخود از امام حسین (ع) و عشق او به حقیقت و لزوم پیروی از آن حضرت و آموزش آزادی و آزادگی از قیام وی یاد می کند و سرانجام خود تصریح می کند نه تنها آزادی بلکه:

رمز قرآن از حسین آموختیمز آتش او شعله ها افروختیم

تار ما از زخمه اش لرزان هنوزتازه از تکبیر او ایمان هنوز

ای صبا! ای پیک دور افتادگان!اشک ما بر خاک پاک او رسان(2)

علامه اقبال لاهوری، درباره قیام امام حسین(ع) معتقد است که اگر قصد آن حضرت رسیدن به حکومت بود، عشق را رها می کرد و این چنین عاشقانه برنمی خاست، بلکه سپاهی فراهم می آورد. قیام او، تنها برای اصلاح امّت و احیای دین و محو فاسدان بود که اثرش تا به حال باقی است و تازگی ایمان ما نشأت گرفته از قیام آن حضرت است:

مدّعایش سلطنت بودی اگرخود نکردی با چنین سامان سفر

تیغ، بهر عزّت دین است و بسمقصد او حفظ آیین است و بس

ماسوی الله را مسلمان بنده نیستپیش فرعونی سرش افکنده نیست

خون او تفسیر این اسرار کردملّت خوابیده را بیدار کرد

تیغ لا چون از میان بیرون کشیداز رگ ارباب باطل خون کشید

نقشِ الاّ الله بر صحرا نوشتسطر عنوان نجات ما نوشت(3)

از دیدگاه اقبال، امام حسین (ع) حماسه ستیز عشق با عقل و هوس است:

آن شنیدستی که هنگام نبردعشق با عقل هوس پرور چه کرد

آن امام عاشقان، پور بتول سرو آزادی ز بُستان رسول

الله الله بای بسم الله، پدرمعنی ذبح عظیم، آمد پسر

چون خلافت رشته از قرآن گسیختحریّت را زهر اندر کام ریخت

خون آن سر، جلوه خیر الاممچون سحاب قبله باران در قدم

بر زمین کربلا بارید و رفتلاله در ویرانه ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کردموج خون او چمن ایجاد کرد

بهر حق در خاک و خون گردیده استپس بنای لا إلهَ گردیده است(4)

امام شافعی

پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری به اهل بیت(ع) دارد، درباره واقعه عاشورا، اشعار زیبایی سروده است که ترجمه برخی از ابیات آن چنین است:

این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است. دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از آن پریده است.

دنیا از این حادثه خاندان پیامبر (ص) متزلزل شده و قله کوه ها نزدیک به آب شدن گردید.

آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگر چه دلها آن را ناخوش دارند!؟

حسین کشته ای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده، عجب از ما مردم آن است که از طرف، به آل پیامبر(ص) درود می فرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل می رسانیم و اذیّت می کنیم!

اگر گناه، دوستی اهل بیت پیامبر است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد.

اهل بیت پیامبر روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده ام.(5)

امام شافعی، شهادت اباعبداللّه(ع) را نه حادثه ای معمولی، بلکه فاجعه ای بزرگ شمرده است، فاجعه ای که دنیا را لرزاند و قله کوه ها نزدیک به آب شدن کرد.

این لرزش دنیا و ریزش کوه را - که امام شافعی می گوید - آن گاه احساس می کنیم که به منابع تاریخی بنگریم. در این منابع آمده است که روز عاشورا قاتلان آن حضرت نیز قادر نبودند عواطف خود را پنهان کنند و بر مظلومیت امام حسین(ع) در هنگامه حوادث اشک نریزند. در روایت است که حضرت زینب(س) هنگام شهادت برادر رو به عمر سعد کرده و فرمود: ای پسر سعد! اباعبدالله را می کشند و تو می نگری؟!(6)

ناگاه عمر سعد چهره برمی گرداند؛ در حالی که اشک نحسش بر صورتش جاری است.

چون که او دنباله زاغان پَرَدزاغ او را سوی گورستان بَرَد

در منابع اهل سنت، این سخن پیامبراکرم(ص) درباره امام حسین(ع) به صراحت نقل شده است که فرمود:

فرزند ریحانه است، و حسن و حسین دو ریحانه من در دنیایند،(7) پروردگارا! من آنها را دوست دارم، تو نیز آنها دوست بدار و هرکس را که آنها را دوست بدارد.(8)

در روایتی دیگر، آن حضرت استمرار رسالت و نبوتش را در وجود با عظمت امام حسین(ع) دانسته و می فرماید: حسینُ منّی و أنا مِن حسینٍ، أحَبَّ اللهُ مَن أحبَّ حسینا(9) حسین از من است و من از حسینم. خداوند دوست دارد کسی را که او را دوست بدارد.

طبری در تاریخ خود می گوید که چون خبر شهادت سیدالشهداء(ع) به عبدالله بن زبیر رسید، گفت:

او مرگ با عزّت را بر زندگی ذلّت بار برگزید. خداوند، حسین را رحمت کند و قاتلش را خوار بدارد. نفرین خدا بر کسی که فرمان داد او را بکشند و بدین کار رضایت داد.(10)

شیخ محمد عبده (مصلح مشهور مصری) می گوید:

هنگامی که در دنیا حکومت عادلی است که هدفش اقامه شرع و حدود الهی است و در برابر آن، حکومت جائر و ستمگری است که استقرار عدل را برنمی تابد، بر هر مسلمانی است که حکومت عدل را یاری کند و از همین باب است قیام امام حسین(ع) که در برابر حکومت یزید که خداوند او را خوار کند.(11)

ملاّعلی قاری حنفی در شرح فقه اکبر امام ابوحنیفه می نویسد:

این که بعضی مردم نادان و جاهل سخنان نادرستی برزبان می آورند که امام حسین(ع) یاغی بوده است، نزد اهل سنّت و جماعت گفتاری باطل است و احتمال قوی دارد که از گزافه گویی ها و یاوه سرایی های فرقه خوارج باشد و این گروه در واقع، از حق روی برتافته و از راه راست بیرون آمده اند.(12)

شیخ عبدالحمید کُشک (روحانی مبارز مصری) می گوید:

در تاریخ، روزهای گرانقدری است که انسان احساس غرور و سربلندی می کند. در تاریخ اسلام نیز نام برخی روزها با حروف نورانی بر لوح های طلایی نگاشته شده است و روز قیام امام حسین (عاشورا) یکی از این روزها است. عاشورا روز نجات و جهاد است؛ زیرا خداوند حضرت موسی(ع) را همین روز از دست فرعونیان نجات داد. حضرت موسی (ع) به شکرانه رهایی، این روز را روزه گرفت و پس از او بنی اسرائیل نیز چنین کردند. حضرت محمد(ص) به بنی اسرائیل فرمود: من از موسی به شما نزدیکترم. و او نیز این روز را روزه گرفت. این است مفهوم روز نجات. امّا روز جهاد کدام است؟ این روز پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) است و پنجاه سال پس از این که محمد مصطفی(ص) به دیار باقی پیوست. روز عاشورا، جهاد حق به وقوع پیوست.

مردم! تاریخ را بخوانید و درباره ایّام اللّه تأمّل کنید. به درستی که روز عاشورا یکی از ایّام الله است. روزی است که ارواح فرزندان رسول خدا (ص) در کربلا به ملا اعلا عروج کردند...(13)

جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی) می گوید:

آن غیرتمندی که تا این پایه به ناموس مردمان اهتمام می ورزید و در حمایت از همسر و خانواده و دیگران لحظه ای از مجاهدت بازنمی ایستاد، چون در میدان رزم (طفّ) یکه و تنها ماند و از زخم شمشیر و نیزه و زوبین بر زمین نشست و اوباش کوفه و سربازان مزدور دستگاه حاکم را دید که از هر سو به سرپناه (خیمه) زن و فرزندانش حمله ور هستند، دست پولادین خونین برآورد و ندا زد که: هان ای نامردان! اگر دین ندارید، آزادگی را در زندگی فرو مگذارید.(14)

همچنین وی می گوید: وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین(ع) و مأمور به خونریزی می کرد، آنها می گفتند: چه مبلغ می دهی؟؛ امّا یاران حسین(ع) به او می گفتند: ما با تو هستیم؛ اگر هفتاد بار کشته شویم، بازمی خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.

سلیمان کتانی:

از دیدگاه این نویسنده، هنوز هم صدای خونخواهی حسین پس از قرن ها به گوش می رسد: ای معاویه... پسرت یزید با حسین بنای خشونت و بی رحمی را گذاشت، سرش را برید و به عنوان هدیه شیرینی به خواهرش زینب داد تا به کربلا بیاید و فریاد شیون از نای شیعه و طرفدارانش برآید که هنوز هم به خونخواهی حسین بلند است.(15)

فردریک جمس:

درس امام حسین (ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحّم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و هم چنین می رساند که هرگاه کسی برای این صفات، مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پاپدار خواهد ماند.(16)

آنتوان بارا (مسیحی، نویسنده کتاب: حسین در اندیشه مسیحیّت):(17)

من در مورد زندگی و حرکت حسین (ع) بیشتر به بعد انقلابی شخصیت ایشان شیفته شده ام. آن حضرت در مرامنامه قیام خود اعلام می کند: انی لم اخرج اشرا ولا بطرا و لامفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی؛ من از روی هوسرانی و خوشگذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نکرده ام بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم و برای امر به معروف و نهی از منکر و حرکت براساس سیره جد و پدرم است. این روح انقلابی می تواند کار معجزه آسا بکند اگر هر انسانی در هر زمان و مکان از آن برخوردار باشد و ما در سالهای پیروزی انقلاب و عزّت و افتخارات اخیر در ایران شاهد بودیم مردم و رهبران این کشور براساس این فلسفه، حرکت خود را آغاز و با ظلم و استکبار مخالفت کردند و با تمام قدرت در برابر آن قیام نمودند. بُعد دیگر شخصیت امام حسین(ع) که مرا شیفته خود کرده، تواضع ایشان در کنار روح انقلابی است این دو خصیصه نمی تواند در یک شخص جمع شود. تواضع از صفات و ویژگی های برگزیدگان خداست او در عین احساس عزّت و آزادگی و سرافرازی در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است که از ویژگی امام به شمار می رود.

حماسه حسین(ع) تنها مختص شیعه و سنّی و مسلمان نیست، بلکه متعلق به هر مؤمن است؛ چنان که در حدیث آمده إنَّ لقتل الحسین حرارةً فی قلوب المؤمنین لاتبرد ابدا. در این حدیث نگفته فی قلب المسلم. بلکه هر انسان آزاده ای که به راه و رسم حسین ایمان دارد را شامل می شود. ازاین رو، جهانیان و اندیشمندان وقتی از سیره حسین آگاه می شوند شیفته آن می گردند. همان طور که شیفته راه و مسلک علی بن ابی طالب(ع) شده اند.

وی، تشیّع را بالاترین درجات عشق الهی معرفی می کند و امام حسین (ع) را فقط متعلق به شیعه یا مسلمانان نمی داند، بلکه متعلق به همه جهانیان می داند و او را با عبارت حسین گوهر ادیان معرفی می کند و در پایان، سخنش را با این عبارت به انتها می رساند که حسین(ع) در قلب من است.(18)

بنتُ الشّاطی (نویسنده مصری):

زینب، خواهر حسین (ع) لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیّه تلخ کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان کربلا نقش برانگیزنده داشت.

عبّاس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری) می نویسد:

آثار کوبنده ای که قیام امام حسین(ع) به جای گذاشت و موجب نابودی طاغوتیان به دست آزادگان شد، بسیار است و حکومت ستمکار و گسترده امویان از نظر زمان و مکان، بر اثر قیام یک نفر، در یک روز به هم ریخت و نابود شد؛ زیرا شیعیان و آزادگان همواره خواهان هدف حسین بن علی(ع) بودند و آن را دنبال کردند و در نتیجه خسارت ضایعات حقیقی دشمنان در روز عاشورا و در کربلا زیادتر از خسارت شکست ظاهری حسینیان بود.(19)

جنبش حسین(ع)، یکی از بی نظیرترین جنبشهای تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پدیدار گشته است ... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین(ع) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.

احمد محمود صُبحی:

اگر چه حسین بن علی(ع) در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد (به ظاهر)، امّا تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین(ع) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین(ع)، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضتهای دیگر را در پی داشت، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین(ع)، فریادی شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه درآورد.

محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تکیه ایرانیان):

حسین(ع) در این کار به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و این گونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می دهد و مایه قوّت اراده آنها در راه حق و حقیقت می گردد.

عبدالرحمن شرقاوی (نویسنده مصری):

حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین(ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.

طه حسین (دانشمند و ادیب مصری):

حسین(ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود، در آتش شوق می سوخت. او زبان را درباره معاویه و عمّالش آزاد کرد، تا به حدّی که معاویه تهدیدش نمود. امام حسین(ع)، حزب خود را وادار کرد در طرفداری حق سختگیر باشند.

عبدالمجید جَودهُ السحّار (نویسنده مصری):

حسین (ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه می گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می نمود. امام حسین(ع) به این کارها راضی نمی شد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.

علامه طنطاوی (دانشمند مصری):

(داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا برمی انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد، چنان که برای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.

العُبیدی (مفتی موصل):

فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره ای است، همچنان که مسبّبین آن نیز نادره اند ... حسین بن علی(ع) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اکرم(ص) وظیفه خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. تمام هستی اش را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و به این سبب نزد پروردگار، سرور شهیدان محسوب می شود و در تاریخ ایام، پیشوای اصلاح طلبان به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.

ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگلیسی):

آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و ألم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.(20)

مسیو ماربین آلمانی (خاورشناس) می گوید:

در ظاهر یزید، حسین و انصارش را کشت، اما در باطن حسین(ع) یزید و همه بنی امیه را بدتر از هزار بار کشت. یزید آنها را یک روز به شهادت رساند، امّا امام حسین(ع) او و طرفدارانش را تا ابد و هر روز کشت.(21)

همچنین می گوید: حسین(ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت.(22)

می گوید: مهم ترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانی که در عوالم سیاست اهمیت شایانی داشت، مجددا به دست بنی هاشم افتاد، و به ویژه در بازماندگان حسین(ع) مسلّم گردید، و چندی طول نکشید که (حکومت) ظلم و جور معاویه و جانشیان او منهدم شد و در کمتر از یک قرن قدرت از بنی امیّه سلب گردید. منهدم شدن (قدرت) بنی امیه به قسمی شد که امروز نام و نشانی از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتب تاریخی نامی از این قوم ذکر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده است، واین نیست مگر به واسطه قیام امام حسین(ع) و یاران با وفای او.(23)

چارلز دیکنز (نویسنده انگلیسی) می گوید:

اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی خود بود، من نمی فهمم چرا خواهران و کودکانش را همراه خود برد؟ پس عقل چنین حکم می کند که او به خاطر اسلام، فداکاری کرد.(24)

جستیس آ. راسل (شاعر انگلیسی):

... آنها دهان مبارک امام را با شلاق های خود نواختند. ای بدنی که زیر پای ستوران قرار گرفتی، این همان بدن پاکی است که بینندگان را مسحور می کرد. خونی که از رگهای مبارک ریخته و خشک شده معجونی آسمانی است که تاکنون هیچ چیزی با چنین رنگ الهی، رنگ نشده است. ای زمین برهنه و بایر کربلا که در روی تو نه علفی است و نه چمنی، برای ابد آهنگ حزن و آه تو بر تو پوشیده باد، چون که در سرزمین تو بدن پاره مقدس پسر فاطمه (س) افتاده است که روح خویش را به خدا تقدیم نمود.(25)

موریس دوکبری (مورّخ اروپایی):

اگر تاریخ نویسان ما حقیقت روز عاشورا را درک می کردند، این عزاداری را غیر عادی نمی پنداشتند. پیروان امام حسین (ع) به واسطه عزاداری برای امام می دانند که زبونی و پستی و زیردستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند؛ زیرا شعار امام و پیشوای آنان تن ندادن به ظلم و ستم بود. حسین در راه شرف و ناموس و مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی های یزید نرفت. پس بیائید ما نیز شیوه او را سرمشق خود قرار داده و از ظلم یزیدیان و بیگانگان خلاصی یافته و مرگ با عزّت را بر زندگی با ذلّت ترجیح دهیم؛ این است خلاصه تعالیم اسلامی...(26)

بارتولومو:

وی به مسئله ای تازه در تاریخ اشاره می کند که از ارتباط ایرانیان با امام حسین(ع) حکایت دارد و آن این که نماینده امام حسین(ع) در پنج فرسخی کوفه در محلّی به نام سلوجی برای ایرانیان به زبان فارسی سخنرانی و حکومت یزید را برای آنها افشا کرد: ... از روزی که یزید به جای پدر در دمشق نشست، فسق و فجور در دستگاه علنی شد،... درآمد بیت المال فقط صرف پرداخت مستمری کسانی گردید که می توانند وسایل فسق و فجور یزید را فراهم کنند. زنهای بیوه و یتیمانی که شوهر و پدرشان در جنگ کشته شده اند، در بلاد گدایی می کنند و هیچ کس به فکر تأمین زندگی آنها نیست. احترام خانواده نبوّت رفته،... امام حسین(ع) مشاهده می نماید حکومت ظلم و فساد بزودی اسلام را از بین خواهد برد؛ ازاین رو تصمیم گرفت برای نجات اسلام از ظلم و ستم، اقدام کند.(27)

ویل دورانت:

شیعیان در کربلا در جایی که امام حسین (ع) به قتل رسیده، به یادگار وی زیارتگاه بزرگی ساخته اند و هنوز هم هر ساله حادثه غم انگیز قتل وی را نمایش می دهند و عزاداری می کنند و از یادگار علی و دو فرزندش حسن و حسین(ع) تجلیل به عمل می آورند.(28)

توماس کارلایل (مورّخ و فیلسوف انگلیسی):

بهترین درسی که از سرگذشت کربلا می گیریم این است که امام حسین (ع) و یارانش ایمانی استوار به خدا داشتند. آنها با اعمال خویش ثابت کردند که در مقام مبارزه حق و باطل، تفوّق عددی و کثرت عددی اهمیّت ندارد و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.(29)

ل. م. بوید:

در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همینهاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع)؛ من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام، هرچند که 1300سال از تاریخ آن گذشته است.(30)

واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی):

برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد، ولی مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگ های تفتیده، روح حسین(ع) فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین(ع)!(31)

توماس ماساریک:

گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب مسیح مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین(ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین(ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.(32)

گیبون (مورخ انگلیسی):

در طی قرون آینده بشریت و در سرزمینهای مختلف، شرح صحنه حزن آور مرگ امام حسین موجب بیداری قلب خونسردترین خواننده خواهد شد. چندان که یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد.

نیکِلْسون (خاورشناس معروف):

بنی امیّه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمانان را خوار نمودند ... و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراطوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین(ع) به گردن بنی امیّه است.

سرپرسی سایکسْ (خاورشناس انگلیسی):

حقیقتا آن شجاعت و دلاوری که این عدّه قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند.

مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند):

من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین (ع) پیروی کند.(33)

تاملاس توندون (هندو، رئیس سابق کنگره ملّی هندوستان):

این فداکاری های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن شایسته است همیشه باقی بماند.

محمّد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان):

هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آن که امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمانان باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.(34)

لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاکستان):

این روز محرّم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد، شهادت حضرت امام حسین(ع) در عین حزن، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود؛ زیرا تسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد، نباید ما از آن پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.(35)

پی نوشت ها:

1. شرح ابن ابی الحدید، ج3، ص 249

2. کلّیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، به تصحیح احمد سروش، صص 74 و 75

3. کلّیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، به تصحیح احمد سروش، صص 74 و 75

4. کلّیات اشعار فارسی اقبال لاهوری، به تصحیح احمد سروش، صص 74 و 75

5. نامه دانشوران ناصری، ج 9، ص 298؛مرآة العقول، ج8، ص 496؛ بصائر، ش ،7 ص 25

6. تاریخ طبری، ج ،3 ص 334

7. تاریخ طبری، ج 3،ص 339؛ البدایة و النهایة، ج ،8 ص 181

8. شهسوار کربلا، ص 17

9. البدایة و النهایة، ج ،2 ص ؛36 الارشاد، ج ،2 ص 127

10. تاریخ طبری، ج ،3 ص 346

11. تفسیرالمنار، ج 1،ص 367

12. سرور شهیدان امام حسین (ع)، شهداد محمّد، ص 44 و ؛45 شرح فقه اکبر، ص 87

13. خطبه نماز جمعه شهرستان زاهدان، محرّم الحرام 1406 هق (با اندکی تغییرات ویرایشی)

14. صوت العدالة الاسلامیه، شماره ،4 ص 76

15. سلیمان کتانی، امام علی مشعلی و دژی، ترجمه جلال الدین فارسی، ص 236

16. مجله نور دانش، شماره 3،سال 1341 ش

17. آنتوان بارا سوری الاصل و ساکن کویت، نویسنده ای توانا وادیبی با ذوق است و علاوه بر کتاب فوق 15 جلد کتاب دیگر نیز به رشته تحریر درآورده که بیشتر آنها در حوزه ادبیات و رمان و داستان میباشد وی همچنین روزنامه نگاری حرفه ای است که اخیرآ چهل و یکمین سال فعالیت مطبوعاتی اش را آغاز کرده، او در مجلات و روزنامههای معروف و مختلف فعالیت داشته و در حال حاضر سردبیر هفته نامه شبکه الحوادث کویت است

18. روزنامه کیهان، 4/11/1385

19. ابوالشهدا، ص 181

20. مجله نور دانش، شماره ،3 سال 1341 ش

21. امام حسین آفتاب تابان ولایت، ص 218

22. درسی که حسین به انسانها آموخت، ص 439

23. درسی که حسین به انسانها آموخت، شهید هاشمی نژاد، ص 445

24. رجبعلی مظلومی، رهبر آزادگان، ص 52

25. همان، ص 53

26. مقتل ابی مخنف، ترجمه حجت الله جودکی، ص 74 75

27. کورت فریشلر، امام حسین (ع) و ایرانیان، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص 11 و 12

28. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه ابوالقاسم طاهری، ج 4، ص 249

29. مجله نور دانش، سال دوم، ش ،3 ص 96

30. مجله نور دانش، شماره ،3 سال 1341 ش

31. مجله نور دانش، شماره ،3 سال 1341 ش

32. قیام حسین و یارانش، ص 20

33. فرهنگ عاشورا، ص 279

34. حسین بن علی را بهتر بشناسیم، ص 223

35. مجله نور دانش، شماره ،3 سال 1341 ش




حرکت امام حسین (ع) از مکه به سمت کوفه

 


دو دلیل خروج امام حسین (ع) از مکه:

چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام در سوّم ماه شعبان سال شصتم از هجرت از بيم آسيب مخالفان مكه معظمه را به نور قدوم خود منور گردانيده در بقيه آن ماه و رمضان و شوال و ذي القعده در آن بلدة محترمه به عبادت حق تعالي قيام داشت و در آن مدت جمعي از شيعيان از اهل حجاز و بصره نزد آن حضرت جمع شدند، و چون ماه ذي الحجه درآمد حضرت احرام به حج بستند، و چون روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه شد عمروبن سعيد بن العاص با جماعت بسياري به بهانه حج به مكه آمدند، و از جانب يزيد مأمور بودند كه آن حضرت را گرفته به نزد او برند يا آن جناب را به قتل رسانند.
حضرت چون بر مكنون ضمير ايشان مطلع بود احرام حج به عمره عدول نموده و طواف خانه و سعي مابين صفا و مروه به جا آورد و در همان روز متوجه عراق گرديد .

ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است: در شبي که حضرت سيدالشهداء عليه السلام عازم بود كه صباح آن از مكه بيرون رود محمد بن حنفيه به خدمت آن حضرت آمد و عرض كرد اي برادر همانا اهل كوفه كساني هستند كه دانسته چگونه با پدر و برادر تو غدر كردند و مكر نمودند من مي‌ترسم كه با شما نيز چنين كنند، پس اگر رأي شريفت قرار گيرد كه در مكه بماني كه حرم خدا است عزيز و مكرم خواهي بود و كسي معترض جناب تو نخواهد شد، حضرت فرمود اي برادر من مي‌ترسم كه يزيد مرا در مكه ناگهان شهيد گرداند و به اين سبب حرمت اين خانه محترم ضايع گردد. محمد گفت اگر چنين است پس به جانب يمن برو يا متوجه باديه شو كه كسي بر تو دست نيابد، حضرت فرمود كه در اين باب فكري كنم. چون هنگام سحر شد حضرت از مكه حركت فرمود، چون خبر به محمد رسيد بيتابانه آمد و مهار ناقة آن حضرت را گرفت عرض كرد اي برادر به من وعده نكردي در آن عرضي كه ديشب كردم تأمل كني فرمود بلي، عرض كرد پس چه باعث شد شما را كه به اين شتاب از مكه بيرون روي فرمود كه چون از نزدم رفتي پيغمبر صلي الله عليه و آله نزد من آمد و فرمود كه اي حسين بيرون رو همانا خدا خواسته كه ترا كشته راه خود ببيند، محمد گفت:

اِنّآ للهِ وَ اِنّا اِلّيهِ راجِعُونَ به عزم شهادت مي‌روي پس چرا اين زنها را با خود مي‌بري فرمود كه خدا خواسته آنها را اسير ببيند پس محمد با دل بريان و ديدة گريان آن حضرت را وداع كرده برگشت.

و موافق روايات معتبره هر يك از عبادله آمدند و آن حضرت را از حركت كردن به سمت عراق منع مي‌كردند و مبالغه در ترك آن سفر مي‌نمودند حضرت هر كدام را جوابي داده و وداع كردند و برگشتند.


و بالجمله چون حضرت امام حسين عليه السلام از مكه بيرون رفت عمرو بن سعيد بن العاص برادر خود يحيي را با جماعتي فرستاد كه آن حضرت را از رفتن مانع شود، چون به آن حضرت رسيدند عرض كردند كجا مي‌رويد برگرديد به جانب مكه حضرت قبول برگشتن نكرد و ايشان ممانعت مي‌كردند از رفتن آن حضرت، و پيش از آنكه كار به مقاتله منتهي شود دست برداشتند و برگشتند و حضرت روانه شد، و چون به منزل تنعيم رسيد شترهاي چند ديد كه بار آنها هديه چند بود كه عامل يمن براي يزيد فرستاده بود، حضرت بارهاي ايشان را گرفت زيرا كه حكم امور مسلمين با امام زمان است و آن حضرت به آنها احق است آنها را تصرف نموده و با شتربانان فرمود كه هر كه با ما به جانب عراق مي‌آيد كراية او را تمام مي‌دهيم و با او احسان مي‌كنيم و هر كه نمي‌خواهد بيايد او را مجبور به آمدن نمي‌كنيم كرايه تا اين مقدار راه را به او مي‌دهيم پس بعضي قبول كرده با آن حضرت رفتند و بعضي مفارقت اختيار كردند.

نامه امام حسین برا ی کوفیان :

و شيخ مفيد روايت كرده كه چون خبر توجه امام حسين عليه السلام بابن زياد رسيد حصين ابن نمير را با لشكر انبوه بر سر راه آن حضرت به قادسيه فرستاد و از قادسيه تا خفان و تا قطقطانيه از لشكر ضلالت اثر خود پر كرد و مردم را اعلام كرد كه حسين (ع) متوجه عراق شده است تا مطلع باشند پس حضرت از ذات عرق حركت كرد به حاجر (براء مهمله كه موضعي است از بطن الرمه) رسيد، پس قيس بن مسهر صيداوي و به روايتي عبدالله بن يقطر برادر رضاعي خود را به رسالت به جانب كوفه فرستاد و هنوز خبر شهادت جناب مسلم ره به آن حضرت نرسيده بود و نامه‌اي به اهل كوفه قلمي فرمود بدين مضمون.

بسم الله الرحمن الرحيم
اين نامه ‌ايست از حسين بن علي به سوي برادران خويش از مؤمنان و مسلمان و بعد از حمد و سلام مرقوم داشت: به درستي كه نامه مسلم به عقيل به من رسيده و در آن نامه مندرج بود كه اتفاق كرده‌ايد بر نصرت ما و طلب حق از دشمنان ما، از خدا سوال مي‌كنم كه احسان خود را بر ما تمام گرداند و شما را بر حسن نيت وخوبي كردار عطا فرمايد بهترين جزاي ابرار، آگاه باشيد كه من به سوي شما از مكه بيرون آمدم در روز سه شنبه هشتم ذيحجه چون پيك من به شما برسد كمر متابعت بر ميان بنديد و مهياي نصرت من باشيد كه من در همين روزها به شما خواهم رسيد

و اَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَهُ الله وَ بَرَكاتُةُ.

و سبب نوشتن اين نامه آن بود كه مسلم (ع) بيست و هفت روز پيش از شهادت خود نامه‌اي به آن حضرت نوشته بود و اظهار اطاعت و انقياد اهل كوفه نموده بود، و جمعي از اهل كوفه نيز نامه‌ها به آن حضرت نوشته بودند كه در اينجا صدهزار شمشير براي نصرت تو مهيا گرديده است خود را به شيعيان خود برسان.

چون پيك حضرت روانه شد به قادسيه رسيد حصين بن تميم او را گرفت، و به روايت سيد خواست او را تفتيش كند قيس نامه را بيرون آورد و پاره كرد، حصين او را به نزد ابن زياد فرستاد، چون به نزد عبيدالله رسيد آن لعين از او پرسيد كه تو كيستي؟ گفت مردي از شيعيان علي و اولاد او مي‌باشم، ابن زياد گفت چرا نامه را پاره كردي گفت براي آنكه تو بر مضمون آن مطلع نشوي، عبيدالله گفت آن نامه از كي و براي كي بود گفت از جناب امام حسين عليه السلام به سوي جماعتي از اهل كوفه كه من نامهاي ايشان را نمي‌دانم، ابن زياد در غضب شد و گفت دست از تو بر نمي‌دارم تا آنكه نامهاي ايشان را بگوئي يا آنكه بر منبر بالا روي و بر حسين و پدرش و برادرش ناسزا گوئي و گرنه ترا پاره پاره خواهم نمود. پس بر منبر بالا رفت و حمد و ثناي حق تعالي را ادا كرد و صلوات بر حضرت رسالت و درود بسيار بر حضرت اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام فرستاد و ابن زياد و پدرش و طاغيان بني اميه را لعنت كرد پس گفت اي اهل كوفه من پيك جناب امام حسينم به سوي شما و او را در فلان موضع گذاشته‌ام و آمده‌ام هر كه خواهد ياري او نمايد به سوي او بشتابد چون خبر بابن زياد رسيد امر كرد كه او را از بالاي قصر به زير انداختند و به درجه شهادت فايز گرديد.

و به روايت ديگر چون از قصر به زير افتاد استخوانهايش درهم شكست و رمقي در او بود كه عبدالملك بن عمير لحمي او را شهيد كرد.

مؤلف گويد: كه قيس بن مسهر صيداوي اسدي مردي شريف و شجاع و در محبت اهل بيت عليهم السلام قدمي راسخ داشت. و بعد از اين بيايد كه چون خبر شهادتش به حضرت امام حسن عليه السلام رسيد بي‌اختيار اشگ از چشم مباركش فرو ريخت فرمود: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ الخ.

امام حسین (ع) در راه کوفه :

و شيخ مفيد ره فرموده كه حضرت امام حسين عليه السلام از حاجر به جانب عراق كوچ نمودند به آبي از آبهاي عرب رسيدند، عبدالله بن مطيع عدوي نزديك آن آب منزل نموده بود چون نظر عبدالله بر آن حضرت افتاد و به استقبال او شتافت و آن حضرت را در بر گرفته و از مركب خود پياده نمود و عرض كرد پدر و مادرم فداي تو باد براي چه به اين ديار آمده‌اي حضرت فرمود چون معاويه وفات كرد چنانكه خبرش به تو رسيده و دانسته‌اي اهل عراق به من نوشتند و مرا طلبيدند. ابن مطيع گفت ترا به خدا سوگند مي‌دهم كه خود را در معرض تلف در نياوردي و حرمت اسلام و قريش و عرب را برطرف نفرمائي زيرا كه حرمت تمام به حرمت تو بسته است به خدا سوگند كه اگر اراده نمائي كه سلطنت بني اميه را از ايشان بگيري ترا به قتل مي‌رسانند و بعد از كشتن تو از قتل هيچ مسلماني پروا نخواهد كرد و از هيچكس نخواهند ترسيد، پس زنهار كه به كوفه مرو و متعرض بني اميه مشو. حضرت معترض سخنان او نگرديد و از آنچه از جانب حق تعالي مأمور بود تقاعد نورزيد اين آيه را قرائت فرمود:

لَنْ يُصيبَنا اِلاّ ما كَتَبَ اللهُ لَنا و از او گذشت.

و ابن زياد از واقصه كه راه كوفه است تا راه شام و تا راه بصره را مسدود كرده بود و خبري بيرون نمي‌رفت و كسي داخل نمي‌توانست شد و كسي بيرون نمي‌توانست رفت، و حضرت امام حسين عليه السلام بدين جهت از اخبار كوفه به ظاهر مطلع نبود و پيوسته در حركت و سير بود تا آنكه در بين راه جماعتي رسيد و از ايشان خبر رسيد گفتند به خدا قسم ما خبري نداريم جز آنكه راهها مسدود است و ما رفت و آمد نمي‌توانيم كرد.

و روايت كرده‌اند جماعتي از قبيلة فزاره و بجليه كه ما با زهيربن قين بجلي رفيق بوديم در هنگام مراجعت از مكه معظمه و در منازل حضرت امام حسين عليه السلام مي‌رسيديم و از او دوري مي‌كرديم، زيرا كه كراهت و دشمن مي‌داشتيم سير با آن حضرت را، لاجرم هرگاه امام حسين عليه السلام حركت مي‌كرد زهير مي‌ماند، و هرگاه حضرت منزل مي‌كرد زهير حركت مي‌نمود، تا آنكه در يكي از منازل كه آن حضرت در جانبي منزل كرد ما نيز از باب لابدي در جانب ديگر منزل كرديم و نشسته بوديم و چاشت مي‌خورديم كه ناگاه رسولي از جانب امام حسين عليه السلام آمده و سلام كرد و با زهير خطاب كرد كه اباعبدالله الحسين عليه السلام ترا مي‌طلبد، ما از نهايت دهشت قلمه‌ها را كه در دست داشتيم افكنديم و متحير مانديم به طريقي كه گويا در جاي خود خشك شديم و حركت نتوانيم كرد.

زوجة زهير كه دلهم نام داشت با زهير گفت كه سبحان الله فرزند پيغمبر خدا ترا مي‌طلبد و تو در رفتن تأمل مي‌نمائي ؟ برخيز برو ببين چه مي‌فرمايد.

زهير به خدمت آن حضرت رفت و زماني نگذشت كه شاد و خرم با صورت برافروخته برگشت و فرمود كه خيمه او را كندند و نزديك سراپرده‌هاي آن حضرت نصب كردند و زوجه خود را گفت كه تو از قيد زوجيت من يله و رهائي ملحق شو به اهل خود كه نمي‌خواهم به سبب من ضرري به تو رسد.

و موافق روايت سيد به زوجه خود گفت كه من عازم شده‌ام با امام حسين عليه السلام مصاحبت كنم و جان خود را فداي او نمايم پس مهر او را داده و سپرد او را به يكي از پسران عم خود كه او را به اهلش برساند.

گفت جفتش الفاق اي خوش خصال               گفت ني ني الوصال است الوصال
گفت آنرويت كجا بينيم ما                            گفت اندر خلوت خاص خدا

زوجه‌اش با ديده گريان و دل بريان برخاست و با او وداع كرد و گفت خدا خير ترا ميسر گرداند از تو التماس دارم كه مرا در روز قيامت نزد جد حضرت حسين عليه السلام ياد كني. پس زهير با رفيقان خود خطاب كرد هر كه خواهد با من بيايد و هر كه نخواهد اين آخرين ملاقات من است با او، پس به آنها وداع كرده و به آن حضرت پيوست. و بعضي ارباب سير گفته‌اند كه پسر عمش سلمان بن مضارب ابن قيس نيز با او موافقت كرده و در كربلا بعدازظهر عاشورا شهيد گرديد.

رسیدن خبر شهادت مسلم به امام حسین(ع):

شيخ مفيد روايت كرده است از عبدالله بن سليمان اسدي و منذربن مشمعل اسدي كه گفتند چون ما از اعمال حج فارغ شديم به سرعت مراجعت كرديم و غرض ما از سرعت و شتاب آن بود كه به حضرت حسين عليه السلام در راه ملحق شويم تا آنكه ببينيم عاقبت امر آن جناب چه خواهد شد. پس پيوسته به قدم عجل و شتاب طي طريق مي‌نموديم تا به زرود كه نام موضعي است نزديك ثعلبيه به آن حضرت رسيديم چون خواستيم نزديك آن جناب برويم ناگاه ديديم كه مردي از جانب كوفه پيدا شد و چون سپاه آن حضرت را ديد راه خود را گردانيد و از جاده به يكسوي شد و حضرت مقداري مكث فرمود تا او را ملاقات كند چون از او مأيوس شد از آنجا گذشت. ما با هم گفتيم كه خوبست برويم اين مرد را ببينيم و از او خبر بپرسيم چه او اخبار كوفه را مي‌داند، پس ما خود را به او رسانديم و بر او سلام كرديم و از او پرسيديم از چه قبيله مي‌باشي؟ گفت از بني اسد. گفتيم ما نيز از همان قبيله‌ايم پس اسم او را پرسيده و خود را به او شناسانيديم. پس از اخبار تازة‌ كوفه پرسيديم، گفت خبر تازه آنكه از كوفه بيرون نيامدم تا مسلم بن عقيل و هاني بن عروه را كشته ديدم كه پاهاي ايشان را گرفته بودند در بازارها مي‌گردانيدند پس از آن مرد گذشتيم و به لشكر امام حسين عليه السلام ملحق شديم و رفتيم تا شب درآمد به ثعلبيه رسيديم حضرت در آنجا منزل كرد، چون آن زبدة اهل بيت عصمت و جلال در آن جا نزول اجلال فرمود، ما بر ان بزرگوار وارد شديم و سلام كرديم و جواب شنيديم پس عرض كرديم كه نزد ما خبري است اگر خواسته باشيد آشكارا گوئيم و اگر نه در پنهاني عرض كنيم، آن حضرت نظري به جانب ما و به سوي اصحاب خود كرد فرمود كه من از اين اصحاب خودم چيزي پنهان نمي‌كنم آشكارا بگوئيد، پس ما آن خبر وحشت اثر را كه از آن مرد اسدي شنيده بوديم در باب شهادت مسلم و هاني بر آن حضرت عرض كرديم آن جناب از استماع اين خبر اندوهناك گرديد و مكرر فرمود:

اّنّا للهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ، رَحْمَهُ اللهِ عَلَيْهِما

خدا رحمت كند مسلم و هاني را پس ما گفتيم يابن رسول الله اهل كوفه اگر بر شما نباشند از براي شما نخواهند بود و التماس مي‌كنيم كه شما ترك اين سفر نموده و برگرديد، پس حضرت متوجه اولاد عقيل شد و فرمود شما چه مصلحت مي‌بينيد در برگشتن، مسلم شهيد شده، گفتند به خدا قسم كه بر نمي‌گرديم تا طلب خون خود نمائيم يا از آن شربت شهادت كه آن غريق بحر سعادت چشيده ما نيز بچشيم، پس حضرت رو بما كرد و فرمود بعد از اينها ديگر خير و خوبي نيست در عيش دنيا.

ما دانستيم كه آن حضرت عازم برفتن است گفتيم خدا آنچه خير است شما را نصيب كند، و آن حضرت در حق ما دعا كرد پس اصحاب گفتند كه كار شما از مسلم بن عقيل نيك است اگر كوفه برويد مردم به سوي جناب تو بيشتر سرعت خواهند كرد، حضرت سكوت فرمود و جوابي نداد، چه خاتمت امر در خاطر او حاضر بود.

به روايت چون حضرت خبر شهادت مسلم را شنيد گريست و فرمود خدا رحمت كند مسلم را هر آينه به سوي روح و ريحان و جنت و رضوان رفت و به عمل آورد آنچه بر او بود و آنچه بر ما است باقيمانده است، پس اشعاري ادا كرد در بيان بيوفائي دنيا و زهد در آن و ترغيب در امر آخرت و فضيلت شهادت و تعريض بر آنكه تن به شهادت در داده‌اند و شربت ناگوار مرگ را براي رضاي الهي بر خود گوارا گردانيده‌اند.

از بعض تواريخ نقل شده كه مسلم بن عقیل عليه السلام را دختري بود سيزده ساله كه با دختران امام حسين عليه السلام مي‌زيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت چون امام حسين عليه السلام خبر شهادت مسلم بشنيد به سراپردة خويش درآمد و دختر مسلم را پيش خواست و نوازشي به زيادت و مراعاتي بيرون عادت با وي فرمود، دختر مسلم را از آن حال صورتي در خيال مصور گشت عرض كرد يابن رسول الله با من ملاطفت بي‌پدران و عطوفت يتيمان مرعي مي‌داري مگر پدرم مسلم را شهيد كرده باشند، حضرت را نيروي شكيب رفت و بگريست و فرمود اي دختر اندوهگين مباش اگر مسلم نباشد من پدر تو باشم و خواهرم مادر تو و دخترانم خواهران تو باشند و پسرانم برادران تو باشند دختر مسلم فرياد برآورد و زار زار بگريست، و پسرهاي مسلم سرها از عمامه عريان ساختند و به هاي هاي بانگ گريه در انداختند و اهل بيت عليهم السلام در اين مصيبت با ايشان موافقت كردند و به سوگواري پرداختند و امام حسين عليه السلام از شهادت مسلم سخت كوفته خاطر گشت.

و شيخ كليني قدره روايت كرده است كه چون آن حضرت به ثعلبيه رسيد. مردي به خدمت آن حضرت آمد و سلام كرد آن جناب فرمود كه از اهل كدام بلدي؟ گفت از اهل كوفه‌ام. فرمود كه اگر در مدينه به نزد من آمدي هر آينه اثر پاي جبرئيل را در خانه خود به شما مي‌نمودم كه از چه راه داخل مي‌شده و چگونه وحي را به جد من مي‌رسانيده، آيا چشمه آب حيوان علم و عرفان در خانه ما بود و از نزد ما باشد پس مردم بدانند علوم الهي را و ما ندانيم؟ اين هرگز نخواهد بود!

و سيد بن طاوس نيز نقل كرده كه آن حضرت در نیمه روز به ثعلبيه رسيد در آن حال قيلوله فرمود، پس از خواب برخاست و فرمود در خواب ديدم كه هاتفي ندا مي‌كرد كه شما سرعت مي‌كنيد و حال آنكه مرگهاي شما شما را به سوي بهشت سرعت مي‌دهد، حضرت علي بن الحسين عليه السلام گفت اي پدر آيا ما بر حق نيستيم فرمود بلي ما بر حقيم به حق آن خداوندي كه بازگشت بندگان به سوي او است.

پس علي (ع) عرض كرد اي پدرالحال كه ما بر حقّيم پس از مرگ چه باك داريم حضرت فرمود كه خدا ترا جزاي خير دهد اي فرزند جان من پس آن حضرت آن شب را در آن منزل بيتوته فرمود چون صبح شد مردي از اهل كوفه او را اباهرة ازدي مي‌گفتند به خدمت آن حضرت رسيد و سلام كرد گفت يابن رسول الله چه باعث شد شما را كه از حرم خدا و از حرم جد بزرگوارت رسول خدا صلي الله عليه و آله بيرون آمدي حضرت فرمود اي اباهره بني اميه مالم را گرفتند صبر كردم و هتك حرمتم كردند صبر نمودم و چون خواستند خونم بريزند از آنها گريختم، و به خدا سوگند كه اين گروه ياغي طاغي مرا شهيد خواهند كرد و خداوند قهار لباس ذلت و خواري وعار برايشان خواهد پوشانيد و شمشير انتقام برايشان خواهد كشيد و برايشان مسلط خواهد گردانيد كسي را كه ايشان را ذليل‌تر گرداند از قوم سبا كه زني فرمانفرماي ايشان بود و حكم مي‌كند به گرفتن اموال و ريختن خون ايشان.

و به روايت شيخ مفيد و غيره چون وقت سحر شد جوانان انصار خود را فرمود كه آب بسيار برداشتند و بار كردند و روانه شد تا به منزل زباله رسيدند و در آنجا خبر شهادت عبدالله بن يقطر به آنجناب رسيد چون اين خبر موحش را شنيد اصحاب خود را جمع نمود كاغذي بيرون آورد و براي ايشان قرائت فرمود بدين مضمون:

بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد به درستي كه به ما خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و عبدالله بن يقطر رسيده و به تحقيق كه شيعيان ما دست از ياري ما برداشته‌اند پس هر كه خواهد از ما جدا شود بر او حرجي نيست پس جمعي كه براي طمع مال و غنيمت و راحت و عزت دنيا با آن جناب همراه شده بودند از استماع اين خبر متفرق گرديدند و اهل بيت و خويشان آن حضرت و جمعي كه از روي يقين و ايمان اختيار ملازمت آن سرور اهل ايقان نموده بودند ماندند. پس چون سحر شد اصحاب خود را امر فرمود كه آب بردارند آب بسيار برداشتند و روانه شدند تا در بطن عقبه نزول نمودند، و در آنجا مرد پيري از بني عكرمه را ملاقات فرمودند آن پيرمرد از آن حضرت پرسيد كه كجا اراده داريد؟ فرمودند كوفه مي‌روم آن مرد عرض كرد يابن رسول الله تو را سوگند مي دهم به خدا كه برگردي، به خدا سوگند كه نمي‌روي مگر رو به نوك نيزه‌ها و تيزي شمشيرها. و از اين مقوله با آن حضرت تكلم كرد آن جناب پاسخش داد كه اي مرد آن چه تو خبر مي‌دهي بر من پوشيده نيست وليكن اطاعت امر الهي واجب است و تقديرات رباني واقع شدني است. پس فرمود به خدا سوگند كه دست از من بر نخواهند داشت تا آنكه دل پرخونم از اندرونم بيرون آورند و چون مرا شهيد كنند حق تعالي برايشان مسلط گرداند كسي را كه ايشان را ذليلترين امتها گرداند. و از آنجا كوچ فرموده و روانه شد.

منبع: سایت امام حسین علیه السلام   www.emamhossein.com

 

تاریخ درج خبر: سه شنبه ٦ آبان ١٣٩٣    / شماره خبر:  ٧٣٢  / تعداد بازدید:  1477

 


نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر: